علی رفیعی وردنجانی زاده هجدهمین روز از آخرین ماه پاییز 71 در اصفهان است. از زمان کودکی به یادداشت نویسی و روزنامه نگاری علاقهمند بود. با گذر زمان و افزایش سن به دلیل امکان تحقق رویا به کارهای فنی و مهندسی علاقه پیدا کرد. با ورود به هنرستان و تجربه تلخی که از این دوره کسب کرد دچار سردرگمی در انتخاب هدف و آینده شد.
او کاملا ناخواسته در آزمون سراسری رشته الکترونیک شرکت کرد و با ورود به دانشگاه همچنان زمینه استعداد و انگیزهاش را در نوشتن و قصهگویی میدید. در تمام این سالها اگرچه ممکن است شدت و ضعف آن متغیر باشد اما هرگز از داستان و دنیای کلمات غافل نبود و حوادث احساسی خود را اینگونه تکمیل میکرد. از آنجایی که زندگی به دلیل غیر قابل پیشبینی بودناش جذابیت زیستن دارد حضور مستمر در دانشگاه باعث شد تا راه فراری برای گریز از سردرگمی جوانیاش پیدا کند و با فعالیت در امور فرهنگی و راه اندازی کانون فرهنگی در دانشگاه غیر انتفاعی صفاهان سعی کرد بخشی از هیجانات خود را در این زمینه مرتفع سازد. برگزاری شب شعر، چاپ مجلاتی همچون "باران"، به کمک مدیرفرهنگی، نوشتن به تدریج در روزنامه های اصفهان مانند: نسل فردا حاصل عملکرد تماما معنوی و غیر مادی او است.
رفیعی در دوره کارشناسی الکترونیک انصراف داد و با تغییر رشته به سینما، گرایش انیمیشن، خود را به آرزوهای هنر و جاودانگی قصه نزدیکتر کرد. اگرچه تحصیل در رشتههای هنری همواره با چالش اعتماد به نفس و سیبل شخصیتی همراه است اما همچنان با همه سختی هایی که او را از لذت تحصیل در این رشته محروم می کرد راه زیستن در رویا را ادامه داد.
"انسان زمانی میمیرد که به اندازه کافی گریسته باشد." آکیرا کورساوا
از او کتابهای: وقتی اوفیلیا می گرید، در جستوجوی سینما(مجموعه مقالات سینمایی)، احتکار احساسات، جغله و حسن یوسف، در جستوجوی سینما و خاطرات غیر ارادی من تا به این لحظه باقی مانده است
در تمام سی و اندی سال زندگی خود تلاش کردم هرگز فیلمی را ندیده نقد نکنم و البته هرگز خودرا منتقد سینما به صورت جدی نمیدانم چرا که ابتدا منتقد بودن منفور بودن است و دوم نوشتن را تحت تاثیر قرار میدهد.
با توجه به اینکه من هرگز ذهنم را معطوف به ایدهآلی خاص نکردمطراحی در حوزه سایت وطراحی در حوزه گرافیک یکی از ملزومات ذهنی من است
کتاب هایم همه زندگی من هستند چه کتابهایی که مینویسم و چه کتابهایی که دارم. برای مطالعه همه زندگی من کتابهایم را بخوانید.
از آنجایی که چشم و ذهن یک دوربین بزرگ برای من است و سینما به واسطه حضور دوربین و نقاشی آفریده شده عکاسی هنری است که نمیتوانم از آن بگریزم.